الهه ی الهام
انجمن ادبی
اندر حکایت ترفیع شغلی معلمان به هر بها و بهانه ای!!!
... امّا این بار به جای معلم بازنشسته ای به کلاس می روم. به جای آقای منصور معارفی. بنده ی خدا سی سال خدمتش تمام شده و حالال می خواهد باز بنشیند و مرور کند سی یال گذشته را و اینده ای را که قبلاً تجسم و تصور می کرد برای خودش بسازد. مثل من که گذاشته ام برای وقتی که بازنشسته می شوم ،کنج دنجی پیدا کنم و آن قدر بخوانم و بنویسم که جبران چند سال کار در دو شیفت و سه شیفت بشود. وقتی سر کلاس دوم تجربی دبیرستان ... به عنوان دبیر دینی حاضر شدم؛ برای بچه ها از سجایا ی اخلاقی آقای معارفی حرف زدم و توضیح دادم که کمتر شغل و حرفه ایست که مثل معلمی عرضش بیشتر از طولش باشد. بچه ها به بلاهتم خندیدند که طول و عرض را نمی توانم تشخیص بدهم. اما حالی شان کردم که کسی مثل آقا منصور که پنجاه سال بیشتر سن ندارد سی سال در دو یا سه شیفت کار و خدمت کرده است و دانش آموزان را تعلیم داده و تربیت کرده است. یعنی حداقل شصست سال فقط کار کرده ا و شاید هم بیشتر! پس عرض و عِرض عمرش بیشتر از طول و درازای آن است. ومن همچنان امیدوار به دوره ی بازنشستگی و جستن کنج دنج و فراغتی برای خواندن و نوشتن. اگر غم نان بگذارد! به مناسبت روز معلم و تقدیم به آنانی که نان خواندن و نوشتن را در سفره ی زندگی ام گذاشته اند.
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|